بنیتای قشنگمبنیتای قشنگم، تا این لحظه: 12 سال و 16 روز سن داره

دختر بی همتای ما

روزت مبارک دختر بهار

بوی بهار می شنوم از صدای تو نازکتر از گل است گل ِ گونه های تو ای در طنین نبض تو آهنگ قلب من ای بوی هر چه گل ، نفس آشنای تو ای صورت تو آیه و آیینه خدا حقا که هیچ نقص ندارد خدای تو صد کهکشان ستاره و هفت آسمان حریر آورده ام که فرش کنم زیر پای تو رنگین کمانی از نخ باران تنیده ام تا تاب هفت رنگ ببندم برای تو چیزی عزیزتر ز تمام دلم نبود ای پاره ی دلم،  که بریزم به پای تو امروز تکیه گاه تو آغوش گرم من فردا عصای خستگی ام شانه های تو در خاک هم دلم به هوای تو می تپد چیزی کم از بهشت ندارد هوای تو همبازیان خواب تو خیل فرشتگان آواز آسمانیشان ...
28 شهريور 1391

تقدیم به بابایی تو روز تولدش

دخــــتر که باشی میدونی اولین عشق زندگیت ،  پــــــــــدرتِ دخــــتر که باشی میدونی محکم ترین پناهگاه دنیا ، آغوش گرمِ پـــدرتِ   دخــــتر که باشی میدونی مردانه ترین دستی که میتونی تو دستات بگیری و بعدش دیگه از هیچی نترسی دستای مهربون و گرم پــــدرتِ دخــــتر که باشی میدونی هر جای دنیا که باشی، چه کنارت باشه یا نباشه  قویترین فرشته ی نگهبان زندگیت ، پــــدرتِ   ...
18 شهريور 1391

سفر به آبشار نیاسر

  بنیتا جونم آخر هفته ای که گذشت ما با دایی رضا و خانومش خاله نسیمه و دایی رامین رفتیم آبشار نیاسر..خیلی جای با صفا و قشنگی بود و تو هم حسابی از هوای خوب اونجا لذت بردی عزیزم..   به قول بابایی تو وروجک ٤ ماهه تا حالا به جاهایی پا گذاشتی که ما به این سن تازه رفتیم ،مثله همین نیاسر یا گلپایگان و خوانسار که ما هم اولین بار با تو این جاها رو دیدیم .   ایشالا به یمن قدم تو هم شده به همه جا سفر می کنیم عروسکم..   ...
10 شهريور 1391

اولین مسافرت طولانی بنیتا

بنیتا گلم .. تو در دومین روز از ماه پنجم زندگیت به اولین مسافرت طولانی زندگیت رفتی. فردای روزی که واکسن چهارماهگیت رو زدیم ما به همراه خانواده باباجون رحمت ، عمو حشمت و عمو نصرت رفتیم شمال ویلای عمو نصرت تو جاده آمل. مامانی تو شب اول به خاطر واکسنت پات درد می کرد و زیاد حوصله نداشتی و از همه غریبی می کردی و من خیلی نگران بودم که نکنه تا آخرش همین طور بد اخلاق باشی..ولی خدارو شکر از فردا صبحش که از خواب پاشدی مثل همیشه خوش خنده بودی و تا روز آخر هم اصلا ناراحتی نکردی و این سبب شد به ما خیلی خوش بگذره.. بنیتا توی این مسافرت خیلی دلبری کردی و با خنده های با مزه ات حسابی همه رو سرگرم خودت کردی..مخصوصا خانواده عمو حشمت که تورو خیلی دوست ...
1 شهريور 1391

بنیتا چهار ماهه شد

  زیباترین گل هستی ، بی همتا ترین عشق زندگی و پر معناترین بهانه برای نفس کشیدن..   چهارمین ماهگرد تولدت فرا رسید با هزار خاطره شیرین و صدها هزار بار شکر خدای مهربان برای داشتن تو فرشته ی معصوم مهربانم.   بنیتا ! مادر بودن را با حضور تو چهار ماه است که تجربه کردم و حال می فهمم که مادر یعنی خلاصه شدن در نگرانی ، عشق و امید برای فرزند.. نگرانی برای تک تک لحظه های زندگی اش ، عشق به وجودش ، لبخندش و بودنش و امید برای داشتن بهترین آینده و سرنوشت دلبندش.   عزیز مامان ١٢٠ روزگیت مبارک.         عکسای عروسک کوچولو تو ماه چهارم :       &...
24 مرداد 1391

دلنوشته ای برای بنیتا

دخترم با تو سخن می گویم... زندگی در نگهم گلزاریست و تو با قامت چون نیلوفر ، شاخه ی پرگل این گلزاری من به چشمان تو یک خرمن گل می بینم..گل عفت ..گل صد رنگ امید..گل فردای بزرگ..گل فردای سپید تو گل شادابی ..به ره باد مرو..غافل از باد مشو ای گل صد پر من ،آنکه گرد همه گل ها به هوس می چرخد ، بلبل عاشق نیست..بلکه گلچین سیه کردارست که سراسیمه دود در پی گل های لطیف تا یکی لحظه به چنگ آرد و ریزد بر خاک.. دست او دشمن باغ است و نگاهش ناپاک دخترم ! گوهر من گوهرم ! دختر من توکه تک گوهر دنیای منی... دل به لبخند حرامی مسپار.. دزد را دوست ندان تو یکی گوهر تابنده ی بی مانندی..خویش را خار مبین آری ای دخترکم.. ...
2 مرداد 1391

100 روزگی گل خانوم

 دختر قشنگم .. عروسک کوچولوی خونه ! امروز صدمین روز تولد توست ... و این یعنی صد روز از خلق تو نازترین گل هستی گذشت و من بر خود می بالم که خداوند بزرگ مرا لایق مادری تو فرشته ی پاک و مهربانم دانست . دختر بی همتای مامان و بابا .. صد روزگیت مبارک. به امید صدمین سال پر عزت و با افتخار عمرت .
30 تير 1391

سومین ماهگرد تولد بنیتا گل

بنیتای عزیز و بلکه بهتره بگم عزیز تر از جان ما تو امروز سومین ماه بودنت در این دنیا را پشت سر گذاشتی و ما به این امید که تو با ما هستی به گونه ای متفاوت از سال های پیش زندگی کردیم..چنان که حالا دیگر زنده بودن را با تو خواسته ایم و بی تو دیگر حتی ثانیه ای را تاب تحمل نیست. میوه ی دل مامان ، تو در این ماه خواستنی تر از قبل شدی و با مهربانی ات ، معصومیتت و لبخندهای دلنشینت خستگی را از تن ما ربودی و جانی تازه به زندگی بخشیدی.. عزیزکم تو در ماه سوم : شروع به غلت زدن کردی با صدای بلند چندین بار خندیدی   تمام شب را خوابیدی  و عاشق خوردن انگشت شستت شدی   عکسای نازنینم در ماه سوم :   ...
24 تير 1391

دو ماهگی بنیتا جونم

بنیتای عزیز ما و بلکه بهتره بگم دختر عزیزتر از جان مامان و بابا ، تو امروز آخرین روز از ماه دوم زندگیت رو پشت سر گذاشتی و فردا وارد ماه سوم از عمر قشنگت می شی. عزیز دلم ! هرچی از خوبی های تو بگم کم گفتم ، چون تو به واقع یک فرشته کوچولوی دوست داشتنی هستی ..هدیه ای بی نظیر از خدای مهربون و بزرگوار. دخترم توی مدت این دو ماه شاید کمتر از تعداد انگشتان دست ، صدای گریه ات رو شنیدیم و بیشمار شاهد لبخندهای شیرینت بودیم که با هر خنده ت امیدی تازه برای زندگی به ما بخشیدی. در این دو ماه کمتر شبی بوده که بیخوابی کرده باشی و در عوض همیشه خیلی راحت و بدون اینکه منو اذیت کنی به خواب رفتی و صبح با لبخند همیشه دلنشینت بیدار شدی عزیز مامان. ب...
24 خرداد 1391

اولین گردش بنیتا خانوم

  بنیتا جونم .. عمر و نفسم .. اولین تفریحی که تو زندگیت رفتی روز پنجشنبه ١٨/٣/١٣٩١ بود که ما به همراه باباجون رحمت و مامان جون فریده و عمه محدثه رفتیم گلپایگان و شب هم همون جا خوابیدیم و فرداش هم از خوانسار دیدن کردیم . خیلی بهمون خوش گذشت و تو انقدر خانوم بودی که منو به مسافرت های بیشتری امیدوار کردی! تازه یه چیز جالب این بود که با وجود سن کمت اولین خنده های صدا دارت رو کردی ..الهی قربون اون لثه های بی دندونت بشم وقتی از ته دل می خندی ...
20 خرداد 1391